نویسه جدید وبلاگ

ِيلدا دختر سياه موي بلند بالا، يادگار نام وطن، ميوه پاييز ايران و عروس زمستان در راه است.
او را بروي سفره مهر بنشانيم و با نسل فردا پيوند زنيم. ايراني بودن را فراموش نكنيم.

پيشاپيش يلدا خجسته باد.






نویسه جدید وبلاگ

دانشجويان گروه معماري دانشگاه علامه محدث و موسسه غيرانتفاعي نيما

منابع درس آشنايي با معماري جهان بخش هاي بين النهرين، ايران را دريافت نموده ايد در اينجا مي توانيد از طريق لينك مستقم بخش يونان و روم را دانلود كنيد:
روم
http://mo-safari.persiangig.com/document/%D8%A2%D8%B4%D9%86%D8%A7%D9%8A%D9%8A%20%D8%A8%D8%A7%20%D9%85%D8%B9%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%8A%20%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86/%D9%85%D8%B9%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%8A%20%D8%B1%D9%88%D9%85.ppt
يونان

http://www.persiangig.com/va/?p=document%2F%D8%A2%D8%B4%D9%86%D8%A7%D9%8A%D9%8A%20%D8%A8%D8%A7%20%D9%85%D8%B9%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%8A%20%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86&msg=rZ1RahWOHJ2dWhUSw1ESLxGeXFWbCNVT&err=rZ1RkpmVtpVdsdUSw1ESLxGeXFWbCNUT&no=1





نویسه جدید وبلاگ

جشنواره تاسوعا و عاشوراي حسيني امسال هم به پايان رسيد

از اين كه اين روز رو جشنواره ناميدم و اگر نتونستيد با اين واژه ارتباط برقرار كنيد كافي است كه در اين دو روز خصوصا در روز عاشورا سري به شهرستان آمل بزنيد. به واقع يك جشنواره از قوميت ها و طايفه هاي مختلف رو مي بيند كه سعي مي كنند در مقابل طايفه ديگر خودي نشان بدند و هر سال بر تجهيزات خود بيافزايند و رقص علم به مراتبت بهتري نشان دهند هيچ گونه از مفاهيم عزاداري را با خود به همراه ندارند.  البته اگر از اين جشنواره كه در مسير تكيه اسك به سمت امام زاده ابراهيم برگزار مي شود(خصوصا در بين دبيرستان امام خميني و بانك ملي مركزي) بازديد كنيد مي بيند كه تماشاگران زيادي هم به خود جلب كرده است كه مفهوم آنها از عزاداري در اين روز فقط رنگ مشكي لباس را با خود بر تن مي كنند وگرنه از منظر آرايش و نوع پوشاك حتي از جشنواره هاي بين المللي هم فراتر مي رود.

در مورد بازيد كنند گان اين جنشواره بايد گفت در روز قبل از عاشوار خود را براي اين جشنواره حاضر مي كنند و اگر در روز تاسوعا سري به سطح شهر بزنيد مي بينند كه در كنار مغاز ه هاي مواد غذايي، آرايشگا ها جزو مكان هاي شلوغ و در آمد زا هستند و اين وضعت در مورد آرايشگا ههاي زنانه به مراتب جدي تر است و در بشتر مواقع جوابگوي مشتريان خود نيستند كه اين در نوع خود جالب است و گويا مسئولين شهر آمل بايد براي رفع اين معضل جوانان كاري كنند........

بايد در اين روز نه به حال حسين بلكه به حال خود و فقر مشهود فرهنگي در جامعه خود گريست كه هنوز در دوران جاهليت بسر مي بريم و تعصبات قومي قبيله اي را بر دوش مي كشيم به واقع بايد گريست نه به حال حسين بلكه بر مسئوليني كه نمي دانند كه مي كنند و براي چه در راس امور هستند. بايد گريست به حال آن مداح جواني كه سعي مي كرد با اشعارش مردم را بگرياند اما نمي دانستد كه خود چه اشعاري مي خواند و در روز عاشوراي حسيني در مدح سيد حسن ولي مي خواند و تبليغات تيره رو طايفه اش را مي كرد و حتي نادانسته به جاي اينكه نماد علم و پرچم ابوالفضل بر دارد پرچمي را حمل مي كرد كه با نام سيد حسن ولي بود و آن جوانان از خود نپرسيند كه اگر عزاي حسين هست پس مدح سيد حسن ولي ديگر چيست.

پس به حال اين مردم و مسولين شهري بايد گريست نه به حال حسين و خاندانش، جالب در كلام شنيدم كه حسين براي آزادي و آزاد مردي قيام كرد و در اوج جنگ و در ظهر عاشورا نماز را برپا داشت اما در اين شهر مسولينش همچو مردمانش كورند و نمي بيند و كرند و صداي اذان را نمي شنوند و در هنگام ظهر عاشوار نمازي برپا نمي شود كه هيچ بلكه، جشنواره با موسيقي هاي متنوع و در نوع خود جالب (جالب از اين منظر كه هيچ ارتباطي با مفاهيم عزاداري ندارد) به اجراي برنامه به نوبت از قومي به قوم و قبيله ديگر ادامه ميابد.

نكته جالب تر اينكه شما شادي و مسرت را در افراد يا بهتر بگويم همان تماشاگران اين جشنواره بعد از اجراي برنامه از طرف طايفه خود مي توان ديد و حتي بعد از چند روز نقل محفل و مجلسشان در مورد تعداد علم و نوع لباس و تعداد بازيگران اين همايش قومي است. واقعا بايد به حال برگزار كنندگان اين جشنواره قومي و قبيله اي و تيره و طايفه اي در آمل گريست و بايد به حال بزرگان اين قبايل كه سردمدارن و خط دهندگان اين محافل و مفاهيم هستند خون گريست.

در پايان بايد دورد خودم را نثار كارمندان محترم شهرداري كنم زيرا بعد از برپايي اين همايش و جشنواره سراسر ميدان اصلي شهر پر از زباله هاي است كه شركت كنند گان اين همايش از آن آكنده اند و نصيب اين عزيران تمييزي و جمع كردن آن است كه بايد به آنها خسته نباشيد گفت.




 

پيشنهاد ها زياد است اما به سردمداران مصاديق بي فرهنگي پيشنهاد مي دهم كه اگر در پوشاك و تجهيزات صوتي و ضربي خود با صداي بلند مي كوبيد طبل بي سواديتان بلند تر است و حداقل بنر هاي تبليغاتي كه مي نويسيد و در جاي جاي شهر مي آويزد را مطالعه كنيد كه طبل بي سواديتان گوش ما را كر كرده است.


  

  






نویسه جدید وبلاگ

شعر فریدون توللی در مورد باستان شناس



در ژرفنای خاک ِ سیه ، باستان شناس

در جستجوی مشعل ِ تارک ِ مردگان

در آرزوی اخگر ِ گرمی به گور ِ سرد

خاکستر ِ قرون ِ کهن را دهد به باد !

تا از شکسته های یکی جام

یا گوشواره های یکی گوش

یا از دو چشم ِ جمجمه ای مات و بی نگاه

گیرد سراغ ِ راه

بیرون کشد زیاد ِ فراموشی ِ سیاه

افسانه ِ گذشت ِ جهان ِ گذشته را

وز مردگان به زنده کند داستان ِ غم

بی اعتنا به تربت ِ گلچهرگان ِ خاک

بر استخوان ِ پیر و جوان می زند کلنگ

تا در رسوب ِ چشمه ِ خشکیده ی حیات

یابد نشان قطره ی وهمی به گور ِ تنگ

ناگاه خیره کژدمی از گوشه ی مغاک

از دنگ دنگ تیشه هراسان و خشمناک

سر می کشد ، ز جمجمه ای شوم و دلگزای

می تازدش به هستی و می دوزدش به جای

لختی دگر به دخمه ی تاریک و پر هراس

کفتار می خورد ز تن ِ باستان شناس !







نویسه جدید وبلاگ

متن نویسه...

شعر زیبای دکترپرویزناتل خانلری در مناظره عقاب و کلاغ:


گشت غمناک دل و جان عقاب / چو ازو دور شد ایام شباب

دید کش دور به انجام رسید / آفتابش به لب بام رسید

باید از هستی دل بر گیرد / ره سوی کشور دیگر گیرد

خواست تا چاره ناچار کند / دارویی جوید و در کار کند

صبحگاهی ز پی چاره کار / گشت بر باد سبک سیر سوار

گله کاهنگ چرا داشت به دشت / ناگه از وحشت پر ولوله گشت

و ان شبان بیم زده، دل نگران / شد پی بره نوزاد دوان

کبک در دامن خاری آویخت / مار پیچید و به سوراخ گریخت

آهو استاد و نگه کرد و رمید / دشت را خط غباری بکشید

لیک صیاد سر دیگر داشت / صید را فارغ و آزاد گذاشت

چاره مرگ نه کاری ست حقیر / زنده را دل نشود از جان سیر

صید، هر روزه به چنگ آمد زود / مگر آن روز که صیاد نبود

 

آشیان داشت در آن دامن دشت / زاغکی زشت و بد اندام و پلشت

سنگ ها از کف طفلان خورده / جان ز صد گونه بلا در برده

سال ها زیسته افزون ز شمار / شکم آکنده ز گند و مردار

بر سر شاخ ورا دید عقاب / ز آسمان سوی زمین شد به شتاب

گفت که ای دیده ز ما بس بیداد! / با تو امروز مرا کار افتاد

مشکلی دارم اگر بگشایی / بکنم هرچه تو می فرمایی

گفت: ما بنده درگاه توایم / تا که هستیم هوا خواه توایم

بنده آماده بگو فرمان چیست؟ / جان به راه تو سپارم، جان چیست؟

دل چو در خدمت تو شاد کنم / ننگم آید که زجان یاد کنم

این همه گفت ولی با دل خویش / گفتگویی دگر آورد به پیش

کاین ستمکار قوی پنجه کنون / از نیازست چنین زار و زبون

لیک ناگه چو غضبناک شود / زو حساب من و جان پاک شود

دوستی را چو نباشد بنیاد / حزم را بایدم از دست نداد

در دل خویش چو این رای گزید / پر زد و دور ترک جای گزید

زار و افسرده چنین گفت عقاب / که مرا عمر حبابی ست بر آب

راست است این که مرا تیز پرست / لیک پرواز زمان تیزتر است

من گذشتم به شتاب از در و دشت / به شتاب ایام از من بگذشت

ارچه از عمر دل سیری نیست / مرگ می آید و تدبیری نیست

من و این شهپر و این شوکت و جاه / عمرم از چیست بدین حد کوتاه؟

تو بدین قامت و بال ناساز / به چه فن یافته ای عمر دراز؟

پدرم از پدر خویش شنید / که یکی زاغ سیه روی پلید

با دو صد حیله به هنگام شکار / صد ره از چنگش کرده ست فرار

پدرم نیز به تو دست نیافت / تا به منزلگه جاوید شتافت

لیک هنگام دم بازپسین / چون تو بر شاخ شدی جایگزین

از سر حسرت با من فرمود / کاین همان زاغ پلیدست که بود

عمر من نیز به یغما رفته است / یک گل از صد گل تو نشکفته است

چیست سرمایه این عمر دراز؟ / رازی اینجاست، تو بگشا این راز...

زاغ گفت: گر تو درین تدبیری / عهد کن تا سخنم بپذیری

عمرتان گر که پذیرد کم و کاست / دیگران را چه گنه کاین ز شماست

زآسمان هیچ نیایید فرود / آخر از این همه پرواز چه سود؟

پدر من که پس از سیصد و اند / کان اندرز بد و دانش و پند

بارها گفت که بر چرخ اثیر / بادها راست فراوان تاثیر

بادها کز زبر خاک وزند / تن و جان را نرسانند گزند

هر چه از خاک شوی بالاتر / باد را بیش گزندست و ضرر

تا به جایی که بر اوج افلاک / آیت مرگ شود پیک هلاک

ما از آن سال بسی یافته ایم / کز بلندی رخ برتافته ایم

زاغ را میل کند دل به نشیب / عمر بسیارش از آن گشته نصیب

دیگر این خاصیت مردار است / عمر مردار خوران بسیار است

گند و مردار بهین درمان است / چاره رنج تو زان آسان است

خیز و زین بیش ره چرخ مپوی / طعمه خویش بر افلاک مجوی

ناودان جایگهی سخت نکوست / به از آن کنج حیاط و لب جوست

من که بس نکته نیکو دانم / راه هر برزن و هر کو دانم

آشیان در پس باغی دارم / وندر آن باغ سراغی دارم

خوان گسترده الوانی هست / خوردنی های فراوانی هست

آنچه زان زاغ ورا داد سراغ / گندزاری بود اندر پس باغ

بوی بد رفته از آن تا ره دور / معدن پشه، مقام زنبور

نفرتش گشته بلای دل و جان / سوزش و کوری دو دیده از آن

آن دو همراه رسیدند از راه / زاغ بر سفره خود کرد نگاه

گفت: خوانی که چنین الوان است / لایق حضرت این مهمان است

می کنم شکر که درویش نیم / خجل از ماحضر خویش نیم

گفت و بنشست و بخورد از آن گند / تا بیاموزد از و مهمان پند

عمر در اوج فلک برده به سر / دم زده در نفس باد سحر

ابر را دیده به زیر پر خویش / حیوان را همه فرمانبر خویش

بارها آمده شادان ز سفر / به رهش بسته فلک طاق ظفر

سینه کبک و تذرو و تیهو / تازه و گرم شده طعمه او

اینک افتاده بر این لاشه و گند / باید از زاغ بیاموزد پند؟!

بوی گندش دل و جان تافته بود / حال بیماری دق یافته بود

دلش از نفرت و بیزاری ریش / گیج شد، بست دمی دیده خویش

یادش آمد که بر آن اوج سپهر / هست پیروزی و زیبایی و مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است / نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست / دید گردش اثری زین ها نیست

آنچه بود از همه سو خواری بود / وحشت و نفرت و بیزاری بود

بال برهم زد و برجست از جا / گفت: کای یار ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز / تو و مردار تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی / گند و مردار تو را ارزانی

گر بر اوج فلکم باید مرد / عمر در گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا اوج گرفت / زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالاتر شد / راست با مهر فلک همسر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود / نقطه ای بود و سپس هیچ نبود.

پاینده باد ایران

وبلاگ میراثیار در دامنه پرشین بلاگ







نویسه جدید وبلاگ

متن نویسه...
درس موزه داري
دانشجويان درس موزه داري موسسه غيرانتفاعي نيما و همچنين موسسه مازيار مي توانند منابع امتحاني اين درس را از طريق لينك هايي در اين صفحه قرار داده ام به طور مستقيم دريافت كنند

http://wdl.persiangig.com/pages/download/?dl=http://mo-safari.persiangig.com/document/naghshe%20mozaheha%20dar%20pazhoheshhaye%20bastanshenasi%20.pdf


http://mo-safari.persiangig.com/document/moze%20dari.ppt







نویسه جدید وبلاگ


كورش كبير

توي كلاس هنر و معماري ايران در موسسه غيرانتفاعي مازيار رسيدم به بحث در مورد معماري پاسارگاد و نقش انسان بالدار. اينجا بود كه كتاب ابوالكلام آزاد رو به نام كوروش كبير كه دكتر باستاني پاريزي ترجمه كرده بود به بچه ها معرفي كردم نبايد از مقدمه دكتر نفيسي در اين كتاب گذشت.

اين كتاب رو از طريق اين لينك مي تونيد دانلود كنيد.

http://mo-safari.persiangig.com/document/Koroshe-Kabir-Bastani-Parizi.pdf






نویسه جدید وبلاگ

متن نویسه...
درود بر شما چند وقتي هست كه بعد ايجاد اين فضاي وب كه به همت دانشجو و دوست خوبم سيد محسن سجادي ايجاد گرديد، وقت نوشتار و به روز رساني رو نداشتم چون حفاري آموزشي دانشجويان باستان شناسي را به همراه آقاي اميركلايي بر عهده داشتيم و زمان لازم براي نوشتار و به روز رساني وجود نداشت. البته حالا كه اسم سيد محسن رو اوردم بايد بگم اين سيد عزيز با اينكه من چند هفته سر كلاس ها نبودم ولي بعد از عيد غدير هم عيدي ما رو نگه داشت و ديروز سر كلاس به من داد كه نشان كه به اسم علي مزين شده را به من داد. البته توي دانشگاه علامه محدث هم آقاي ستاره به فكر ما بود و به ما عيدي داد. اين برام تو فضاي معملي خيلي خوشايند بود.
خوب از عيدي گرفتن ها بگذريم برسيم به حفاري، خوب اين حفاري هم به همراه دوستان و ياران گرمابه گلستانم آقاي اميركلايي كه اين روزها دكترا قبوا شدن و باعث مسرت اينجانب هستند و ديگر دوست و همكار عزيزم يعني جمشيد عزيز كه اخلاقش با ميراثي ها كاملا متفاوتي هست انجام پذيرفت. اين حفاري براي دانشجويان كارداني بوده كه فارغ التحصيل شدند و بعضي هاشون براي كارشناسي پيش ما تو موسسه نيما هستند و بهضي ديگه هم از ترم بعد مي آن انجام شد. بعد از حفاري آموزشي سال قبل كه در لاميزده محمود آباد بود اين بار محوطه اي در آمل به نام گلاك رو كه در روستاي كنسي واقع شده به منظور تعيين حريم و حرصه تپه مورد كاوش قرار دادم.



 





گزارش تخلف
بعدی